English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (781 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
out of pocket expenses U هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
fiscal years U دوره مالی
financial period U دوره مالی
fiscal year U دوره مالی
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
fiscal station U قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
aristocracy U حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracies U حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
date of acquisition U تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
sumptuary U هزینهای
sumption U هزینهای
cost category U اقلام هزینهای
indemnify U هزینهای راپرداختن
elements of expense U عوامل هزینهای
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
to fix a person with costs U هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
capital expenditure U هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
capitalization unit U هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
controllable cost U هزینهای که بر حسب مقدارتولید تغییر میکند
cost absoption U هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
consulage U هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
cooling-off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling off period U دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
margin cost U مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
limited U منحصر
straitlaced U منحصر
limitary U منحصر
straightlaced U منحصر
one U منحصر
ones U منحصر
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
unique U منحصر بفرد
uniquely U منحصر بفرد
particular U تک منحصر بفرد
exclusive U منحصر به فرد
singular U منحصر بفردی
nonpar <adj.> U منحصر بفردی
sole owner U مالک منحصر
limit U منحصر کردن
singularity U منحصر بفردی
sole U منحصر بفرد
soles U منحصر بفرد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
suigeneris U اختصاصی منحصر بفرد
unique solution U جواب منحصر بفرد
exclusive U منحصر بفرد گران
unique solution U راه حل منحصر بفرد
sole agent U نماینده منحصر بفرد
sole offspring U فرزند منحصر بفرد
single value U ارزش منحصر بفرد
monotypic U دارای نوع منحصر بفرد
singleton U یک سطرشعر یا بند منحصر بفرد
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
phoenixes U مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
He's one of a kind. U او [مرد] آدمی منحصر به فرد است.
phoenix U مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
elements U یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element U یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
handlers U برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
handler U برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
cyclones U منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclone U منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
of no a withou U بی فایده
gainings U فایده
perquisite U فایده
disadvantageous U بی فایده
worthless U بی فایده
using U فایده
perquisites U فایده
unavailing U بی فایده
wasteful U بی فایده
advantage فایده
benefiting U فایده
unprofitable U بی فایده
benefit U فایده
inefficacious U بی فایده
shotten U بی فایده
return [on something] U فایده
useless U بی فایده
profit U فایده
uses U فایده
profited U فایده
profits U فایده
use U فایده
benefited U فایده
fruit U فایده
fruits U فایده
boot U فایده
futile U بی فایده
utility U فایده
value in use U فایده
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
profits U فایده رساندن
benefit U فایده بردن
inefficaciously U بطور بی فایده
profited U فایده منفعت
profits U فایده منفعت
profit U فایده رساندن
benefited U :فایده رساندن
benefit U :فایده رساندن
benefiting U :فایده رساندن
marginal benefit U فایده نهائی
benefiting U فایده بردن
good U خیر فایده
marginal utility U فایده نهائی
inutility U چیز بی فایده
profit U فایده منفعت
benefited U فایده بردن
profited U فایده رساندن
ineffectually U بطور بی فایده
unremunerative U بی فایده بیسود
gains U فایده بردن
disutility U عدم فایده
What is the use ? what good wI'll it do ? U فایده اش چیست ؟
benefit cost analysis U تحلیل فایده
utility U سود فایده
gained U فایده بردن
gain U فایده بردن
avail U فایده استفاده
avail U فایده بخشیدن
cost benefit ratio U نسبت فایده
uselessly U بطور بی فایده
utilitarianism U فایده گرائی
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
to f. a dead horse U کوشش بی فایده کردن
benefitical U منتفع فایده برنده
white elephant U گران و پر خرج و کم فایده
benefit cost ratio U نسبت فایده به هزینه
white elephants U گران و پر خرج و کم فایده
benefic U فایده برنده نیکوکار
to boot U فایده و سود داشتن
diminishing utility U اصل فایده نزولی
useless U عاری از فایده باطله
diminishing marginal utility U فایده نهایی نزولی
It benefits the people . U فایده اش به مردم می رسد
colporteur U کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
to plough sands U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. U ماندن او در اینجا بی فایده است
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
to plough the sand U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
light period U دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
It is written for our benefit U نوشته کردن برای ما فایده دارد
land poor U دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
It is no use crying over spilt milk . <proverb> U بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You wI'll benefit by this book . U از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
restrict U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricts U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
financing U مالی
pecuniary U مالی
fiscal U مالی
finances U مالی
accounting classification U کد مالی
financed U مالی
monetary U مالی
financial U مالی
finance U مالی
subsidization U کمک مالی
spiel U شیره مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
funded U اعتبار مالی
financiers U متخصص مالی
slobbery U لجن مالی
Mali U کشور مالی
fund U اعتبار مالی
sustentation U استعانت مالی
sustention U استعانت مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
inunction U روغن مالی
chamberlains U نافر مالی
rough usage U دست مالی
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
2purchase off the registry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com